1394/01/12 03:48 ب.ظ
نظرات ()
چند روزی بود که از رفیقم خبری نبود تا اینکه امروز صبح رفتم دره خونشون و دیدم که فوت کرده .
پسر خوبی بود خیلی دوستش داشتم .
تا دیدم دره خونشون پارچه مشکی زدن و عکسشو جلوی دره خونه گذاشتن اشک توی چشمام جمع شد .
اسم اونم رضا بود و همیشه توی باشگاه با هم ورزش میکردیم ولی بعدا متوجه شدم که سرطان داره و چند مدتی ازش بی خبر شدم و ... .
خدا رحمتش کنه .
خیلی دلم گرفته .
انشاء ا... که همه مریضا شفا پیدا کنن به خصوص سرطانی ها .
پسر خوبی بود خیلی دوستش داشتم .
تا دیدم دره خونشون پارچه مشکی زدن و عکسشو جلوی دره خونه گذاشتن اشک توی چشمام جمع شد .
اسم اونم رضا بود و همیشه توی باشگاه با هم ورزش میکردیم ولی بعدا متوجه شدم که سرطان داره و چند مدتی ازش بی خبر شدم و ... .
خدا رحمتش کنه .
خیلی دلم گرفته .
انشاء ا... که همه مریضا شفا پیدا کنن به خصوص سرطانی ها .
حست رو درک میکنم شدید
وب زیبایی دارید،ایشالا که همیشه موفق باشید.
میشه ازتون خواهش کنم از وب منم دیدن کنید
ممنونم و منتظرتونم
میدونی اگه سر زدن و خوندن وبلاگها و سایت ها یه طرفه باشه فایده ای نداره؟ پس عزیزم شما هم به من سر بزن:-*
خدا به شمام صبر بده.